روایتهای پیش رو خاطرات واقعی زنانی است که با مدیریت شمسیخانم اتفاق
زیبایی را در جنگ تحمیلی رقم زدند؛ اتفاق مبارکی که نه میشود آن را با
هزینههای کلان دولتی بهدست آورد و نه زور و اجبار. روایتهایی که
میخوانیم، برگهای سپیدی در تاریخ دفاع مقدس این مملکتاند؛ همین قدر پاک و
بیآلایش؛ مثل خود این زنان روستایی و نوع زندگی سادهشان.
شمسیخانم از دوران جوانی و قبل از انقلاب، خانهاش را کرده بود کلاس قرآن برای زنان و کودکان روستایش، ملارد. چون سخنرانهای سیاسی به جلسه دعوت میکرد، ساواک خانه را زیرنظر گرفته بود. با شروع انقلاب، با همان حلقۀ منسجم خانمهای کلاس قرآن، اولین راهپیمایی ملارد را شکل داد و در دوران جنگ هم با مدیریت او، روستا شد یکی از مراکز مهم پشتیبانی جنگ. کامیونکامیون نان و مربا و ترشی و خاکشیر و ماست بود که از ملارد راهی جبهه میشد. خانه و زندگیشان هم شده بود وقف این کار. مردم میگفتند فرش خانهشان همیشه آردی بود...
0 نظر