سرویس ارسال اکسپرس
مجروحین، خونین و خاکآلود، بر روی خاک، کنار هم ردیف شدهاند و هر کدام عکسالعملی در قبال جراحت خود دارند؛ بعضی ناله میکنند، بعضی ائمه را صدا میزنند و برخی زیر لب ذکر میگویند. حاجی، عباس و مجتبی در کنار هم ایستادهاند. دستها را سایهبان چشم کردهاند و به سویی خیره شدهاند. حاجی کمیمسنتر از عباس و مجتبی است، با ریش و موی کموبیش جوگندمی و صورتی نورانی امّا مصیبت چشیده و سختی دیده. پیداست که نسبت به دو نفر دیگر تفوق دارد. عباس و مجتبی هر دو جوانند امّا کارکشته و جنگدیده. هر سه بیقرارند و التهاب و انتظار در نگاههایشان موج میزند. سمت نگاه این سه نفر، آمبولانسِ از دور نقطهای است که آرام آرام هویت مییابد و در میان گرد و غبار رخ مینماید
0 نظر