به رنگ نور درآمد، گرفت هر سو را شکفت در گُل و پاشید هر طرف بو را فرود آمد و قلب مرا نشانه گرفت روان به سجده درآمد کمان ابرو را و در گلوی قناری دمید و جاری شد و روی برکه نشست و... نگاه کن قو را نگاه کن هیجان جمیل جوها را و گوش کن ضربان درخت و آهو را و آب شد که بنوشم وَ رنگ شد که ببین و میوزید و شنیدم سکوت را، او را به گوش نحل سخن گفت و نحل رفت از هوش بنوش شهد مناجات اهل کندو را دچار غیبت هوشم، چه گفت در گوشم؟ به روی آینه افکند موج گیسو را وزید و در کلماتم دمید و ماتم کرد دفا! دفا! بخروش و بلرز تنبورا!
0 نظر