آن روز صبح زود، موش با کلی ذوقوشوق و با ایدهای جدید و بکر از خواب بیدار شده بود تا داستانی متفاوت بنویسد. اما قورباغه با تخیلی آزاد و رها، وحشیانه وسط داستان موش میپرید و آن را به دلخواه خودش تغییر میداد. او در حال اضافهکردن عناصر جدیدی از جمله کیک، پادشاه و مقدار زیادی بستنی به داستان بود. موش هرچند میخواست قورباغه را متوجه کند که امروز سرش خیلی شلوغ است و دارد داستانش را مینویسد، اما فایده نداشت و قورباغه کار خودش را میکرد!
0 نظر