کتاب «فرمانده من» اثر رحیم مخدومی، احمد کاوری، داوود امیریان، حسین گلچین، علی اکبر خاوری نژاد، عباس پاسیار و هادی جمشیدیان دربردارنده خاطرات این رزمندگان از هشت سال دفاع مقدس و جبهههای نبرد حق علیه باطل است. خاطرات این کتاب همه به صورت داستانی و با زبانی دلنشین و شیوا روایت شدهاند تا جذابتر باشند. خاطره اول از رحیم مخدومی درباره دلیریهای فرماندهای آذری به نام مدنی است، «شب هور» احمد کاوری روایتی سید علیرضا قوام معاون گردان نوح لشگر ۲۱ امام رضا است. «فستیوال انفجار و گلوله» نوشته علیاکبر خاوری گوشهای از جوانمردیهای سروان محمودیان را بازگو میکند، «مثل گل سرخ» حسن گلچین از دلاوریهای شهید علی غفاری میگوید و خاطرات دیگر این کتاب که همگی قطرهای از دریای رشادتها و از جان گذشتگیهای رزمندگان را برای ما بازمیگویند. ویژگی مشترک این خاطرات، صداقت و حقیقی بودن آنها است که میتواند احساس همذات پنداری عمیقی در خواننده ایجاد کند. بخشی از خاطره حسین گلچین با عنوان «مثل گل سرخ» را میخوانید: تپهها، چالهها، شیارها و رودخانههای فصلی منطقه، موقعیت خوبی را برای ما فراهم کرده بود، تا از گزند ترکش و گلولههای مستقیم دشمن در امان باشیم. فرماندهای که همراهش آمده بودیم، ما را میان یک رودخانه کوچک فصلی، که حدود صد الی دویست متر با دشمن فاصله داشت، متوقف کرد و گفت: «برادران تجهیزاتشان را چک کنند و حتماً افراد کمکی همراهشان باشند، در غیر این صورت همین جا بمانند.» با این حرف، من مجبور شدم که همان جا در کنار رزمندگان دیگر بمانم. در مدت یکی دو ساعتی که آنجا بودم، تعداد زیادی از اطرافیانم شهید شدند. هر چند دقیقه یکی از بچهها، رفیق بغل دستیاش را صدا میزد و می گفت: «فلانی هم شهید شد!» دیگر حوصله و طاقت ماندن در آنجا را نداشتم. دوری از علی و دیگر یاران هم مزید بر علت شده بود، به همین دلیل فوراً به طرف موضع خودمان حرکت کردم و با وجود سنگینی آتش دشمن، توانستم با استفاده از شیارها و تلهای کوتاه و بلند، خود را به سلامت به بچهها برسانم.
0 نظر