مجموعه کتاب آمبر براون، ماجراهای زندگی دختری است باهوش و با احساس. او قدرت تفکر و خلاقیت بالایی دارد. چون هم نام و هم نام خانوادگیاش در زبان انگلیسی، نام دو رنگ نزدیک به هم است معمولا بچههای مدرسه او را مسخره میکنند و «مداد شمعی» صدایش میکنند. ولی او اهمیتی به آنها نمیدهد. جدایی مادر و پدرش تنها موضوعی است که او را میرنجاند. آمبر آرزویی ندارد جز این که پدر و مادرش را با هم آشتی دهد. او و عروسکش "گوریل" و صمیمیترین دوستش "جاستین" همیشه با هم بازی میکنند.
بالاخره تابستان از راه رسید و قرار است آمبر براون اول با خاله پام به لندن برود و بعد از آن هم برای دیدن پدرش به پاریس. ولی همین که پایش به لندن میرسد، یک دفعه همهی تنش به خارش میافتد… و میفهمد که آبلهمرغان گرفته!
یعنی همهی تعطیلاتش خراب شده؟
حالا که نمیتواند به پاریس برود، چهطور پدرش را مجبور کند که دوباره برگردد و با مامان آشتی کند؟
0 نظر