شکوه و شکایت برای زندگیهایی که آنها را زندگی نمیکنیم راحت است. آرزوی
اینکه کاش استعدادهای دیگرمان را پرورش داده بودیم و به پیشنهادهای
متفاوتی بله میگفتیم راحت است. آرزوی اینکه کاش سختتر کار کرده بودیم،
بهتر عشق ورزیده بودیم، امور مالی خود را با درایت اداره کرده بودیم،
محبوبتر شده بودیم، در آن گروه مانده بودیم، به استرالیا رفته بودیم، به
آن قرار قهوه بله گفته بودیم یا یوگای بیشتری انجام میدادیم راحت است.
زحمتی ندارد که برای دوستانی که نداشتیم و کاری که نکردیم و آدمهایی که
با آنها ازدواج نکردیم و بچههایی که نداشتیم احساس فقدان کنیم. سخت نیست
که خودمان را از دریچهی چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم کاش تمام نسخههای
متفاوت از خودمان بودیم که میخواستیم باشیم. راحت میشود تا ابد حسرت خورد
و در حسرت ماند.
اما این زندگیهایی که در حسرتِ نزیستنشان هستیم مشکل
حقیقی ما نیستند. مشکل خودِ حسرت است. این حسرت است که ما را پژمرده و
تباه میکند و باعث میشود خودمان و افراد دیگر را بدترین دشمنان خود احساس
کنیم.
0 نظر