داستان پلیس حافظه در جزیرهای بدون اسم در یک ناکجاآباد اتفاق میافتد. اما این تنها چیز عجیب جزیره نیست. اشیا در جزیره ناپدید میشوند. بدون هیچ دلیل خاصی. کمکم مردم هم فراموش میکنند که چه چیزهایی را در این مدت از دست دادهاند. چون پلیسهای حافظه همهجا هستند و با بیرحمی حافظه مردم را هم نابود میکنند. این چیزها میتوانند هرچیزی باشند: روبان، عطر، زمرد، پرندهها، تمبرها، دست و پای ساکنان جزیره و ... . نویسندهای که در این جزیره زندگی میکند سخت در تلاش است که تمام چیزهایی که برایش باقی مانده، نوشتهها و حافظهاش را حفظ کند و آن را از دست ندهد. ویراستارش هم در خطر درگیر شدن با پلیسها است و آنها ناچارند برای حفظ حافظهشان، فرار کنند. تنها چیزی که برای آنها باقی مانده و کمکشان میکند تا حافظهشان را حفظ کنند، نوشتن است
0 نظر