داخل بازار سمساری ها، پیرمردی را پیدا کرد که ظرف دیزی کهنه ای را آورده بود بفروشد. نگاهی به دیزی انداخت و گفت:«ای بابا... این ظرف که سوراخ است! همه چیز از آن می ریزد.» فروشنده جواب داد:« اختیار دارید آقا. الان چند سال است که عیالم در داخل آن پنبه نگه می دارد و تا الان نریخته است!»
0 نظر