«جنگ پا برهنه» خاطرات رحیم مخدومی از مراحل مختلف جنگ و بیشتر، از عملیاتهای والفجر ۸ و کربلای ۵ است. این کتاب بر شخصیتهایی که در جبهه حضور داشتند تمرکز کرده است و در کنار آن نگاهی هم به حوادث و رویدادهای جنگ دارد. از تمام ۲۴ خاطره کتاب با آیهای از قرآن آغاز میشود؛ آیهای به عنوان مقدمه که با خاطره ارتباط معنایی دارد و به نوعی ریشههای جنگ پابرهنه را مشخص میکند. این خاطرات تنها به دود و آتش و بوی باروت بسنده نکرده و نقبی به لایههای دیگر جنگ و شخصیت رزمندگانزده اند. مخدومی از زاویهای به جنگ نگاه کرده است که این ستارههای گمنام آسمان دفاع مقدس رصد شوند. از شخصیتهای اصلی این کتاب میتوان به عبدالرحیم جمشیدی، مهاجر افغانی اشاره کرد که برای کار به ایران آمده بوده، اما با دیدن شرایط کشور از ادامه کار دست کشید و راهی جبهه شد و پس از هر بار مجروحیت، بدون هیچ ملاقاتکنندهای در بیمارستان بستری شد و دوباره به جبهه باز بازگشت و سرانجام سال آخر جنگ، شیمیایی شد و به شهادت رسید. «وقتی آقا سید و آقا مصطفی رفتند، گردان بیسرپرست نماند. وقتی که گردان یک خانواده باشد از هم نمیپاشد. به ویژه اینکه خانواده با درد و رنج روییده باشد، با نان خشک و نمک تغذیه کرده باشد. در این خانوادهها اگر مرد برود، زن یک تنه مردی است در برابر حوادث. و اگر زن نیز برود مردهای کوچک خانه با دستهای کموسعت و غیرتمندشان چوبدستی به یادگار مانده از پدر را در دست میگیرند و با طوفان حوادث به ستیز برمیخیزند. حال گردان ما، آقا سید و آقا مصطفایش را از دست داده است. مانده بود معدنی که او هم چند روز بعد از آنها خمپارهای خورد و یک پایش را از دست داد. آن وقت بود که چوبدستی گردان را آذرفر به دست گرفت تا اینکه معدنی با دو عصا بازگشت. با آمدن معدنی مأموریت دو ماهه گردان به سه ماه انجامید و خط تحویل گردان مقداد شد. وقتی که میآمدیم با جعبههای مهمّات تابلو بزرگی ساختیم و رویش نوشتیم: مقتل سرداران رشید اسلام، شهید سید مهدی لاجوردی و شهید مصطفی شفیعیان.»
0 نظر