«خرسی که چپق میکشید» رمان نوجوان مصوری به قلم سیدجواد راهنما (-۱۳۶۰) و به تصویرگری طاهره زحمتکش (-۱۳۶۰) است. این داستان اینگونه آغاز میشود: باباها چیزهای خوبی هستند، حتی اگر چاقالو باشند. حتی اگر مثل بابای من از صبح تا شب توی خانه کنار بخاری بنشینند و چایی-آبلیمو بخورند. باباها چیزهای خوبی هستند، حتی اگر مثل بابای من فقط چُپُق بکشند و قصههای تکراری بگویند. برای همین هم هست که وقتی یک بابا گم شد، یک بچه باید خیلیخیلی تلاش کند تا بابایش را پیدا کند. درست مثل بابای من که در یک روز سرد زمستانی گم شد. آن روزِ سرد زمستانی مامانم مثل همهی روزهای سرد زمستانی رفته بود کوه کنار شهر تا «چَمچَمه» بچیند. اگر خدا چمچمهها را اختراع نکرده بود، ما حتماً از گرسنگی میمُردیم. نه اینکه ما چمچمهها را بخوریم، نه! مامانم چمچمهها را جمع میکرد و خیلی زیاد که میشدند، آنها را میبرد پیش «کریمخسته»
0 نظر