بروس دوست داشت تنهایی زندگی کند، یک چیز دیگر هم دوست داشت: خوردن تخممرغ! یک روز، تخمغازهایی که گذاشته بود بپزد تبدیل میشوند به جوجه غازهای واقعی! بروس کلاً اشتهایش کور شد! بدتر از آن اینکه این جوجهغازها فکر میکردند بروس مادرشان است! بروس سعی میکند غازها را به جنوب بفرستد، اما انگار نمیتواند از دستشان خلاص شود! این خرس عصبانی باید با این جوجهغازها چکار کند؟!!
0 نظر