"لویی" در نگهداری از جانورهای کوچک شانس خوبی نداشت. به خاطر همین وقتی آن روز صبح پدرش با آن الاغ بیچاره، که لای یک پتوی آبی پیچیده شده بود. به خانه آمد. خیلی تعجب کرد. او به محض دیدن الاغ کوچولوی مردنی تصمیم گرفت نجاتش بدهد. اسمش را گذاشت "وینزلو". نمی دانست چرا، ولی احساس می کرد با نجات دادن وینزلو. برادرش "گاس" را نجات می دهد که در حال خدمت در ارتش بود. ولی هیچ کس امیدی به زنده ماندن وینزلو نداشت و...
0 نظر