کتاب دوست داشتم هر شب به پیاده روی بروم و دیگر داستان های اوبابا اثر برناردو آچاگا،ترجمه علیرضا شفیعی نسب در سال 1399 توسط انتشارات خوب در 520 صفحه چاپ شده است.این داستانها از زبان مردمانی درونگرا در شهر خیالی اوباباکواک روایت میشود
یک روز در خانۀ مادام کاسیس بودم که ناگهان یاد دوستی قدیمی افتادم. و همینکه اسمش را آوردم، درحالیکه فکر میکردم در یونان است، گویی به جادو در اتاق ظاهر شد. چهارستون بدنم لرزید، چون همان هفته دو مورد دیگر همزمانی برایم پیش آمده بود. حس میکردم نیروهایی مخفی در تعقیبم هستند و مصمم به اینکه با من بازی کنند، چنانکه رقصندهای گرداگرد یک لیوان بازی میکند.
این از حرفهایی که از تئوفیل گوتیه برگرفتم؛ این از دو نقلقول بلندی که میخواستم دربارۀ یک حس بسیار خاص درج کنم. حالا دوباره سراغ «پیچ بعدی» در جاده میرویم و اتفاقاتِ مربوط به زمانی که من و دوستم تقریباً به اوبابا رسیدیم و درخت نخل چراغانی را دیدیم که عموی مونتهویدئویی مثل همیشه برای خوشامدگویی به مهمانان روشن کرده بود.
0 نظر