پشتیبانی : info@afarineshzahedan.ir
پیگیری سفارش :
  • "" را در عنوان کالا جستجو کن
  • "" را در ناشر جستجو کن
  • "" را در مولف جستجو کن
  • "" را در مترجم جستجو کن

سرویس ارسال اکسپرس

مگره و یکصد چوبه دار
مگره و یکصد چوبه دار

نزدیکیهای شب بود. زنی پشت دخل چرت می زد. بخار از قهوه جوش فوران می کرد. در آشپزخانه باز بود و از توی آن صدای ویزویز رادیویی شنیده می شد، انگار بچه ای به جانش افتاده باشد و یک لحظه هم از موج عوض کردن دست برندارد. همه چیز مثل همیشه بود، تنها چند مورد جزئی بود که قبلا سابقه نداشت و همین کافی بود تا فضای ایستگاه در هاله ای از رمز و راز و ماجرا فرو رود؛ مثلا یونیفرم کارکنان طرفین، و همچنین تضاد میان آگهی های تفریحات زمستانی در آلمان و آگهی نمایشگاه تجاری اوترخت. و هیئت آدمی در یک گوشه: مردی حدودا سی ساله با لباسهای نخ نما و صورتی رنگ پریده که سرسری اصلاح شده بود. کلاهی شل و وارفته به سر داشت که بفهمی نفهمی خاکستری بود. قیافه و سر و وضع مرد طوری بود انگار از سفر دور اروپا برگشته باشد. با قطار از هلند رسیده بود. به مأمور کنترل بلیتی برای بره من نشان داده بود و او هم به آلمانی توضیح داده بود که امکان نداشته مسیری از این پرپیچ و خم تر انتخاب کند، مسیری که حتّی یک قطار سریع السیر هم نداشت. مرد هیچ حرکتی نکرد که ناشی از آن باشد که منظور مأمور کنترل را فهمیده است. به زبان فرانسوی سفارش قهوه داد. همه از سر کنجکاوی به او زل زده بودند. چشمهای مرد دو دو می زد و حسابی گود افتاده بود. سیگارش را انگار به لب پایینی اش چسبانده بودند. چیز مهمی نبود، اما همین کافی بود که خستگی یا بی اعتنایی او را نشان دهد. کنار پایش چمدان کوچک سبکی بود، از همان چمدانهایی که می توان از هر فروشگاه ارزانی خریدش. چمدان نو بود. سفارشش را که گرفت، از جیبش یک مشت پول خرد درهم بیرون آورد، از جمله سکه های فرانسوی و بلژیکی و سکه های نقره هلندی... 

مولف :
نوبت چاپ :
2
سال چاپ :
1399
قطع :
رقعی
نوع جلد :
شومیز
تعداد کل صفحات :
142
وزن :
122
بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر