درباره زمان فراموشی
«آقای دکتر متوجه چیزهایی که گفتم میشین؟»
تنفس! کلمهای که هم دم و هم بازدم دارد. اگر انسان چنین کلمهای را از دست بدهد همهچیز را از دست داده است.
«آقای دکتر...»
«متوجه میشم؟ معلومه! اونقدرها هم پرت نشدهم؛ هنوز نه. بهنظر میآد هنوز میتونم ساختارهای سادۀ جملات رو رمزگشایی کنم.» حس میکرد صدایش در حال خارجشدن از کنترل است و بهسختی توانست مهارش کند.
«حالتون خوبه؟»
نبض خودش را حس میکرد. بهنظر عادی میآمد اما کاملاً مطمئن نبود. «میشه گوشی طبیتون رو قرض بگیرم؟»
0 نظر