اولین رمانش «تمام آنچه هرگز به تو نگفتم» در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و بهسرعت موفقیتهای گوناگون را برای نویسندهاش به همراه داشت. این کتاب که فروش قابل توجهی داشته و به چندین زبان هم ترجمه شده است، در سال ۲۰۱۴ موفق شد جایزهی بهترین کتاب آمازون را از آن خود کند. اینگ سه سال بعد، دومین رمانش را با عنوان «همهجا آتشهای خُرد» نوشت که این اثر هم بسیار موفق از کار درآمد. خصوصا وقتی شبکهی «هولو» مینیسریالی موفق با همین نام از روی کتاب ساخت، فروش کتاب دوم اینگ نیز بیشتر و استقبال از آن گستردهتر شد. - چهرهای که به هیچکس نشان نمیدهیم: «لیدیا مُرده؛ اما هنوز کسی نمیداند. ششونیم صبح روز سوم ماه مه ۱۹۷۷ است و هیچکس از این واقعیت ساده و بیضرر خبر ندارد: لیدیا برای صبحانه دیر کرده است.» اینها خطوط ابتدایی «تمام آنچه هرگز به تو نگفتم» را تشکیل میدهند و مخاطب که با حقیقتی آشکار و دردناک مواجه شده است، با راوی همراه میشود تا در کنار شخصیتهای داستان، با شنیدن گذشته و حال آنها بفهمد چه بر سر لیدیا آمده، چه چیزی ا را به کام مرگ کشانده و مرگ او، چه آثاری بر خانواده و نزدیکان او خواهد داشت. سلست اینگ در این کتاب، داستان جذابی را روایت میکند که ابعاد مختلفی دارد. اما آنچه بیش از همه «تمام آنچه هرگز به تو نگفتم» را به رمانی خوب تبدیل کرده است، شخصیتپردازی کمنقص آن است. نویسنده علاوه بر ترسیم مسیری مشخص و قابل لمس برای هریک از کاراکترهای کتاب، نیات آنها و دلایل پشت اعمالشان را هم به بهترین شکل به تصویر کشیده است. او ابتدا داستان را از منظر یکی از کاراکترها روایت میکند؛ اما سپس از زاویهی شخصیت مقابل هم ماجرا را میشنویم و به این صورت، تمام آدمهای داستان فرصت دفاع از خود را دارند و این عامل، درکی کامل و چندوجهی از داستان را به شنونده میدهد و او را با حقایقی روبهرو میکنند که بعضی از شخصیتهای داستان، تا پایان هم از آن باخبر نمیشوند.
0 نظر